داستان ها

نهایت آنچه که از من بر می آید

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت. از او پرسیدند چه میکنی؟ جواب داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من نوک خود را از آب پر میکنم و روی آتش میریزم. گفتند: نوک تو خیلی کوچک است و نمی تواند آتش را خاموش کند. پاسخ داد: شاید من نتوانم آتش را خاموش کنم اما نهایت تلاشم را برای نجات دوستم از آتش انجام میدهم.