داستان ها

ندای درون


خسته از زخمه های پیایی

در آستانه ی انتها

از عمقی بی تکرار

آوای زخمه ها

نا آرام

شوریده وبی رویا

•••

آنک نوایی نو

برخاسته از تار درون

دست شسته از فردا

اینجا، اکنون

با دستانی داغ

نا گاه شوقی مواج

و گرمایی از دوردست

دوردستی نزدیک

از عمق وجود

شاید

گرمایی بسیط و آرام

و چنان سرسخت و محکم

که هر ساز ناکوکی را کوک میکند.

حمید برزگر آبان 88