داستان ها

آناهید امین


من بدیدارت دقایق می‌شمارم
از رخت بربوم نقشت می‌نگارم

من بیادت شعرهایی می‌سرایم
بوسه‌ای چند از لبانت می‌ربایم

من سرو جان را براهت می‌سپارم
پیراهن چاك سینه‌ام می‌درایم

من كه از عشقت حكایت می‌سرایم
نطفة عشق را به قلب می‌پرورانم

من كلام عاشقانه در وجودت می‌نشانم
وحشت و یأسی از وجودم می‌رهانم


دهم مهرماه
آناهید امین

آنسان براه تو فداكنم جان را
تا مردمان بدانند كه براه خدا دهم جانم


آناهید امین