مقالات

نگاهی علمی به انرژی ری*کی

نگاهی علمی به انرژی ری*کی

امروزه، علم بشر به‌واسطه پیشرفت‌های اخیر خود، به درک بعضی از ابعاد شفابخشی (Healing) نائل‌آمده است. یکی از روش‌های بسیار کهن شفابخشی با قدمت چندین هزارساله که از حدود صدسال پیش تاکنون در سراسر دنیا و به‌خصوص در کشورهای پیشرفته (در زمینه طب و فنّاوری بشری) موردتوجه بسیار قرارگرفته، سیستم انرژی بخشیِ ری*کی هست. در این مقاله و همین‌طور در مقالات بعدی به دیدگاه‌های علمی و تحقیقات بالینی معتبری که شفابخشی و به‌خصوص سیستم ری*کی (یک روش ساده، جامع و درعین‌حال قدرتمند) را توجیه می‌نمایند، خواهیم پرداخت. در حال حاضر، مهم‌ترین دیدگاه برای فرمول‌بندی کردن نحوه عملکرد ری*کی، میدان‌های الکترومغناطیسی حاصله از کلیه موجودات زنده است. پروفسور جیمز اوشمن (James Oschman Ph.D). در کتاب اخیر خود به نام مبانی علمی طب انرژی بخشی (Energy Medicine, The Scientific Basis) به این موضع شگفت‌انگیز اشاره می‌کند. البته حضور و انتشار جریان‌های الکتریکی در بدن انسان، از مدت‌ها پیش به یک حقیقت علمی تبدیل‌شده است. این جریان‌ها که در مسیر سیستم عصبی حرکت می‌کنند، یکی از راه‌های خودتنظیمی بدن برای رسیدن به تعادل و هماهنگی لازم محسوب می‌شوند. به‌عبارت‌دیگر پیام‌های عصبی که از مغز منشأ می‌گیرند ، از طریق سیستم عصبی که با تمامی ‌جاهای بدن در ارتباط هست به کلیه اعضا و اندام‌ها رسیده و موجب تنظیم فعالیت‌های بدن می‌شوند. از سوی دیگر الکتریسیته قلب نیز توسط پلاسمای خون و از راه عروق و مویرگ‌های خونی که مجموعاً بیش از 50000 مایل ( هر مایل معادل 1609 متر) درازا دارند به سایر قسمت‌های بدن منتشر می‌گردد. این راه، دومین مسیر (البته به‌صورت فرعی) برای جاری شدن جریان‌های الکتریکی به‌حساب می‌آید. این جریان‌ها نه‌تنها در داخل سلول‌ها بلکه در اطراف همه سلول‌های بدن انتشار می‌یابند. از طرفی بسیاری از سلول‌ها، حاوی کریستال‌هایی به فرم مایع می‌باشند. این کریستالهای زنده، در غشاهای سلولی، غلاف‌های میلین اعصاب و بسیاری از نقاط دیگر به‌طور پراکنده یافت می‌شوند. تمامی کریستال‌ها، هنگامی‌که به‌نوعی تحت‌فشار قرار گیرند، در پاسخ واکنشی تحت عنوان تأثیرات پیزوالکتریک از خود نشان خواهند داد.

به همین ترتیب، کریستال‌های مایعِ درون سلول‌های بدن انسان نیز به‌طور مداوم در حال تولید جریان‌های الکتریکی همگرایی می‌باشند که همانند لیزر، فرکانس‌های حاصله از آن‌ها در محدوده مشخصی قرار دارد. این ارتعاشات لیزر مانند قادرند علاوه بر حرکت در درون بدن، به محیط اطراف نیز منتشر شوند. این واقعیت،‌ تداعی کننده تأثیرات بالقوه شفادهنده کوبش بر روی طبل است

هنگامی‌که فشارهای کوبشی حاصل از ضربان طبل به بافتهای بدن انسان می‌رسد،‌ جریان‌ها و میدان‌های الکتریکی آهنگین و ریتمیک خاصی در بدن ایجاد می‌شود که به‌طور مستقیم در فعالیت بیولوژیک آن بافتها تأثیر می‌گذارد. دومین محیط از سیستم عصبی بدن انسان،‌ غلاف عصبی پری نوریم نام دارد که متشکل از یک‌لایه بافت همبندی و پوشاننده سیستم عصبی است. رابرت بکر (Robert o. Becker) در مجموعه‌ای از مقالات به شرح این موضوع پرداخته است: بیش از نیمی از سلول‌های مغزی را سلول‌های پری نوریال تشکیل می‌دهند. پری نوریم که توسط امواج مغزی کنترل می‌شود با تأثیر بر جریان‌های الکتریکی، مستقیماً در فرایند شفابخشی دخالت دارد. هرگاه یکی از قسمت‌های بدن دچار آسیب می‌گردد، سیستم پری نوریال در آن موضع خاص، نوعی پتانسیل الکتریکی به وجود می‌آورد که اولاً بدن را نسبت به آسیب وارده آگاه می‌سازد و ثانیاً سلول‌های بازسازی‌کننده نظیر گلبول‌های سفید خون، فیبرو پلاستها و ماکروفاژها را به محل موردنظر جذب می‌نماید و درنهایت همگام با ترمیم یافتن ضایعه، پتانسیل الکتریکی موضع نیز تغییر می‌یابد. سیستم پری نوریال، همچنین نسبت به میدان‌های مغناطیسی بیرونی بسیار حساس و پاسخگو است ." هنگامی‌که جریان الکتریکی از داخل یک جسم هادی الکتریسیته عبور می‌کند، یک میدان مغناطیسی در اطراف آن جسم تشکیل می‌گردد. به همین نحو،‌ جریان‌های الکتریکی که در درون بدن انسان درحرکت می‌باشند نیز در داخل و اطراف بدن، میدان‌های مغناطیسی خاصی به نام میدان‌های بیومغناطیسی (Biomagnetic Fields) به وجود می‌آورند. دکتر جان زیمرمن (Dr. John Zimmerman) در دانشکده پزشکی دانشگاه کلرادو در شهر Denver ایالات‌متحده به‌منظور درک بهتر نحوه عملکرد بدن و تشخیص عمیق‌تر بیماری‌ها، با استفاده از دستگاهی به نام  (Super Conducting Quantum Interference Device) SQUID یا دستگاه فوق هادی با تداخل کوانتومی اقدام به‌اندازه گیری دقیق میدان‌های بیومغناطیسی بسیاری از اعضای بدن، ازجمله مغز و قلب نموده است. قلب دارای میدان مغناطیسی پرقدرتی است که تا فاصله 15 فوتی (هر فوت معادل 48/30 سانتیمتر)‌ ادامه دارد. مغز و کلیه ارگان‌های بدن نیز دارای میدان‌های بیومغناطیسی مخصوص به خود هستند که آن‌ها را احاطه نموده و با یکدیگر در تعامل می‌باشند. هر ارگان، فرکانس ویژه خود را دارد که بیانگر وضعیت سلامت آن است؛ اما در شرایط بیماری، این فرکانس دچار تغییرمی شود.

مجموعه تمامی میدان‌های بیومغناطیسی بدن، تشکیل یک میدان بیومغناطیسی تجمع یافته بزرگ را می‌دهد که بدن انسان را احاطه می‌نماید و درواقع بسیار مشابه با همان پدیده‌ای است که هاله  (Aura) نامیده می‌شود. به‌این‌ترتیب، میدان بیومغناطیسی موردنظر می‌تواند یکی از اجزای مهم هاله قلمداد شود، گر چه که ممکن است ابعاد دیگری نیز در این مقوله دخیل باشند. میدان‌های بیومغناطیسی انسان با میدان‌های مشابه در اطراف او نظیر میدان‌های بیومغناطیسی سایر انسان‌ها در تعامل متقابل است. این اصل در علم فیزیک،‌ القاء (Induction) نامیده می‌شود و به این معنی است که هر میدان مغناطیسی می‌تواند باعث القای تغییراتی در قدرت و نیز فرکانس جریان‌های الکتریکی در جسم هادی مربوط به میدان مغناطیسی مجاور خود (‌ در اینجا بدن انسان دیگر) گردد. به همین منوال میدان بیومغناطیسی یک فرد هم قادر است از طریق فرایند القاء،‌ تأثیراتی را بر روی میدان مغناطیسی فرد دیگر چه ازنظر ذهنی/روانی (دگرگونی در احساس سلامت، میزان احساس خوشایند او ...) و چه ازلحاظ جسمی (کیفیت عملکرد ارگان‌ها و بافتهای بدن وی)، بگذارد. آگاهی از این اصل. از یک‌سو تعریف مناسبی را از واژه مصطلح شخصیت مغناطیسی (Magnetic Personality)  خاص هر انسان، برایمان ارائه می‌دهد و از سوی دیگر، نحوه ایجاد تأثیرات درمانی مستقیم یک انسان بر روی انسان دیگر را به‌صورت علمی توجیه می‌کند. تا به اینجا دریافتیم که از دیدگاه علمی،‌ وجود یک انسان به محدوده پوست او ختم نمی‌شود بلکه به فضای اطراف او نیز گسترش می‌یابد. تابه‌حال همه ما هنگامی‌که حضور فرد دیگری را بدون دیدن او در نزدیکی خودمان احساس کرده‌ایم ،‌ بر این واقعیت صحه گذاشته‌ایم، اما امروزه این مقوله به‌عنوان یک اصل علمی پذیرفته و ثابت شده است. دست‌ها نیز توسط میدان مغناطیسی مخصوص به خود احاطه می‌شوند. بررسی میدان مغناطیسی حاصل از دستان یک فرد شفاگر (Healer) درحین انجام درمان نشان می‌دهد که این میدان به‌وضوح قوی‌تر از میدان مغناطیسی دستان افراد معمولی است. در این بررسی از یک مغناطیس متر ساده، شامل دو عدد سیم‌پیچ 80 هزار دور متصل به یک تقویت‌کننده استفاده شد و نتیجه حاصله، گویای این واقعیت بود که دستانِ فردِ شفاگر دارای میدانی باقدرت 002/0 گاس (gauss) بود که هزار بار قوی‌تر از هر میدان مغناطیسی دیگری است که از بدن انسان به بیرون امتداد می‌یابد. فرکانس این میدان نیز متغیر (بین 3/0 تا 30 هرتز) و عمدتاً در محدوده 8 ـ 7 هرتز در نوسان بود. انرژیِ شفادهنده دست‌ها حداقل تا حدودی توسط سیستم پری نوریال ایجاد می‌شود. این سیستم همان‌طور که قبلاً توضیح داده شد، رشته‌های عصبی را پوشانیده و در بدن به‌عنوان مسیری برای هدایت جریان‌های الکتریکی تحت کنترل تالاموس مغز، عمل می‌کند. پاره‌ای از شواهد حاکی از این است که سایر فرم‌های انرژی به‌غیراز نوع بیومغناطیسی نظیر امواج مادون‌قرمز،‌ ماکروویو و بعضی دیگر از پرتاب‌های فوتونی نیز از دست‌ها خارج‌شده، تأثیرات درمانی خود را در سیستم‌های بیولوژیک (زیست‌شناختی)‌ بدن به دنبال دارد. این دستاورد با تئوری متافیزیکی (و کل‌نگر) رایج مبنی بر اینکه بیماری ابتدا در هاله انرژی یا میدان بیومغناطیسی انسان ایجادشده و سپس در جسم فیزیکی بروز می‌کند، کاملاً هماهنگ و مطابق است. هنگامی‌که شفاگر، دستان خود را به‌منظور درمان در مجاورت یک عضو غیرسالم قرار داده،‌ شروع به شفابخشی می‌کند، میدانِ مغناطیسیِ خارج‌شده از دستان او که به‌مراتب قوی‌تر از میدانِ مغناطیسی حاصل از عضو بیمار است، با دربرداشتن فرکانس‌های طبیعی و سلامت بخش موردنیاز آن عضو، تأثیر درمانی خود را آغاز می‌کند و نهایتاً با مکانیسمِ القایی، فرکانسِ طبیعی را به عضو بیمار بازمی‌گرداند. این تنظیمِ فرکانس، به‌نوبه خود بر جریان‌های الکتریکی سلول‌ها و سیستمِ عصبیِ عضوِ مربوطه و همین‌طور فعالیتِ بیولوژیک آن عضو تأثیر می‌گذارد و به‌این‌ترتیب، درمان صورت می‌گیرد.

تحقیقات به‌عمل‌آمده نشان می‌دهد که فرکانس‌های شفابخش برای بافتهای مختلف بدن عبارتند از: فرکانسِ معادلِ دو هرتز برای رشته‌های عصبی، فرکانسِ معادلِ هفت هرتز برای استخوان‌ها، فرکانسِ معادلِ ده هرتز برای رباط‌ها و فرکانسِ معادلِ پانزده هرتز برای مویرگ‌ها. در هنگامی‌که شفاگر به‌منظور یافتن نواحی نامتعادل و گرفتار در یک بیمار، به اسکن نمودن بدن او می‌پردازد، فرایند القای میدان‌های بیومغناطیسی در جهت معکوس اتفاق می‌افتد. در این شرایط، شفاگر کف یک یا دودست خود را در فاصله چند سانتیمتری بدنِ بیمار به‌آرامی حرکت می‌دهد و در همین حال به احساسی که در کف دستِ او ایجاد می‌شود توجه می‌کند (اسکن بیوسن)‌. در این حین، میدان بیومغناطیسی بیمار تغییراتی را در میدانِ کفِ دستِ شفاگر ایجاد می‌کند و این تغییرات توسط شفاگر حس می‌شود و به‌این‌ترتیب او قادر خواهد بود نواحی دچار عدم تعادل و تحت‌فشار را در میدان بیومغناطیسی بیمار تعیین نماید. یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد رِی*کی این است که برای انجام آن باید ابتدا توسط استاد، یک جلسه همسویی Attunement) ) برای شفاگر برگزار گردد. همچنین برای انجام رِی*کی نیازی به ذهنِ آگاهِ شفاگر نیست، بلکه انرژیِ رِی*کی خودبه‌خود جریان می‌یابد و به‌هیچ‌عنوان از انرژی شخصی فردِ شفاگر استفاده نمی‌کند. حال ببینیم فرایند همسویی و درمان در رِی*کی چگونه صورت می‌پذیرد. همسویی می‌تواند ابعادی نهفته از درون هر یک از ما را که دارای درک بالاتری از کلیت وجود، سلامت و شفای واقعی است،‌ بیدار نماید. با توجه به اینکه آگاهی، از فضایی ورای ذهن هوشیار ما منشأ می‌گیرد،‌ می‌توانیم چنین نتیجه‌گیری کنیم که سرچشمه آگاهی درواقع همان منشأ اَبَرهوشیارِ درونِ وجود ماست. از سوی دیگر، با دانستن اینکه رِی*کی از انرژی فردِ شفاگر نمی‌کاهد، به این نتیجه می‌رسیم که پدیده همسویی درواقع انرژی متفاوتی را نسبت به آنچه برای فعالیت‌های روزمره‌مان استفاده می‌کنیم، فعال می‌سازد. همه ما انسان‌ها پتانسیل‌های نهفته‌ای داریم که در اکثریت افراد غیرفعال است و نیاز به بیدار شدن دارد. اَبَر هوشیاری می‌تواند عملکرد تالاموس و سیستم پری نوریال را به نحوی هدایت کند که انرژیِ رِی*کی را ایجاد و آن‌ها از طریق دستان فرد شفاگر به عضو مبتلا برساند. بابیان ساده‌ترمیتوان انرژی رِی*کی را مجموعه‌ای ویژه از انرژی بیومغناطیسی و سایر انرژی‌هایی دانست که ذهن ابَرهوشیار،‌ کیفیت آن‌ها را دقیقاً متناسب با نیازِ عضوِ مبتلا که در زیردستان شفاگر قرار دارد، تعیین نموده و فرایند درمان را آغاز و تکمیل می‌نماید؛ بنابراین می‌توان چنین تصور کرد که هر چه ابعاد عالی‌تر ذهنِ اَبرهوشیار برای ایجاد مجموعه‌هایی قوی‌تر و مؤثرتر از انرژی ازلحاظ فرکانس و قدرت، بیدار شود، می‌توان در موارد بیماری‌های سخت و پیچیده، با سرعت بیشتری به درمان بیماری پرداخت. در این صورت شفابخشی، شامل ترکیبی از عشق، همدردی و محبت خواهد بود که عضو آسیب‌دیده را هر چه بیشتر برای ترک الگوهای قدیمی و بازگشت به‌سلامتی تشویق می‌کند. یک درمانِ شفابخشیِ مؤثر و قوی، قابل تشبیه به تعمیرکارِ فوق‌العاده ماهری است که بر اساس تجربه و درک بیشتر خود،‌ قادر به انجام تعمیراتی است که از عهده سایر تعمیرکاران خارج بوده است. وقتی به‌تدریج آگاهی خود را افزایش داده و عمیق‌تر از پیش به شفابخشی خود می‌پردازیم، پتانسیلی که در درونمان به‌عنوان یک شفاگر وجود داشته،‌ هر چه بیشتر بیدار می‌شود تا جایی که ما را قادر می‌سازد با ابعادی متعالی‌تر از ذهن اَبر هوشیارمان ارتباط برقرار نموده، مهارت‌های والاتری را کسب نماییم. یکی از توانایی‌های بسیار جالب رِی*کی همچون سایر روش‌های انرژی بخشی، درمان از راه دور است . همان‌گونه که پیش‌تر توضیح داده شد، نحوه درمان از طریق دست‌ها هنگامی‌که شفاگر در مجاورت فرد بیمار قرارگرفته باشد از طریق تأثیرات القایی میدان‌های بیومغناطیسی آن‌ها قابل‌درک است، اما درمان از راه دور را در شرایطی که ممکن است شفاگر نه‌تنها کیلومترها از بیمار خود فاصله داشته باشد بلکه نسبت به هم در دو سوی مختلف کره زمین باشند، ازنظر علمی چگونه می‌توان توجیه کرد؟‌ احتمالاً درمان از راه دور بواسطة امواجِ اسکالر (Scalar Waves) امواج الکتریکی با پایداری بالا که می‌توانند بدون نیاز به سیم برق و بدون تبعیت از معادله ریاضی انتشار امواج با سرعتی معادل یک و نیم برابر سرعت نور در فضا حرکت میکنند،انجام میشود. کشف این امواج، دستاوردی مهم و نوین در فیزیک مدرن بشمار می‌آید. هنگامی‌که دو میدان مغناطیسی متمایز،‌ دارای فرکانسی کاملاً مشابه بوده و دقیقاً از فاز خود خارج باشند، نهایتاً یکدیگر را حذف می‌کنند،‌ اما این حذف متقابل، تأثیرات آن دو میدان را از بین نمی‌برد، بلکه پتانسیل آن‌ها همچنان موجود است و این پدیده منجر به ایجاد امواج اسکالر می‌گردد که برخلاف امواج مغناطیسی (‌ که با الکترون‌ها در ارتباطند)‌ با هسته اتم‌ها در تعامل قرار می‌گیرند. این امواج نه‌تنها توسط قفس‌های الکتریکی فارادی (Faraday Cages) یا سایر موانع شناخته‌شده متوقف نمی‌شوند، بلکه خود را بدون کوچک‌ترین افت انرژی و با همان قدرت اولیه (صرف‌نظر از بعد مسافت)، به هدف موردنظر می‌رسانند. همچنین ثابت شده است که امواج موردنظر،‌ با تأثیر بر روی بافتهای زنده بیولوژیک، روند ترمیم و درمان را تسریع می‌نمایند؛ بنابراین ممکن است همان‌طور که دکتر جیمزاوشمن معتقد است امواجِ اسکالر،‌ منشأ بنیادینِ درمان و ترمیم در بدن موجودات زنده باشند. علیرغم اینکه نظریه‌های حاضر تا حدودی توجیه‌کننده مکانیسم درمان از طریق شفابخشی می‌باشند،‌ هنوز یک جنبه از شفابخشی و کار فراطبیعی (معنوی) به‌صورت رازی بزرگ باقی‌مانده است. تولید میدان‌های بیومغناطیسی و امواجِ اسکالر وابسته به جسم فیزیکی انسان و یا دستگاه‌های فیزیکی است، در حالی که بسیاری از شفاگرهای روحی، برای دریافت و هدایت انرژی، با موجوداتی متعالی‌تر که فاقد هرگونه جسم فیزیکی می‌باشند ارتباطی مستقیم برقرار می‌کنند. از دیدگاه علمی نه‌تنها مکانیسم ایجاد انرژی توسط این موجودات، بلکه حتی وجود آن‌ها نیز، قابل توجیه نیست. لذا هنوز برای درک عمیق‌تر شفابخشی و طبیعت آگاهی، زمینه‌های تحقیقاتی گسترده‌ای در پیش روی علم نوین قرار دارد. بافتهای زنده بدن که متشکل از ملکوت‌ها و اتم‌ها هستند، مستقیماً در اتصال و تأثیرپذیری از تمامی نیروهای موجود در طبیعت می‌باشند. همگام با تکامل موجودات زنده، نیروهای مختلف، اعم از نیروهای شناخته‌شده و نیروهای مرموز و ناشناخته برای عملکرد بدن با یکدیگر ترکیب‌شده‌اند و طبیعتاً بامطالعه موجودات زنده و به‌ویژه انسان،‌ فرصتی بسیار خوب برای درک عمیق‌ترین و مرموزترین نیروهای کیهانی به ما عطا خواهد شد. این شانس برای ما وجود دارد که همگام با پیشرفت تحقیقات علم بشری در مورد شفاگری و عوالم روحی،‌ کشفیات حیرت‌آوری به وقوع بپیوندد که با گسترش آگاهی ذهن ما انسان‌ها،‌ تحولی متعالی را برای ادامه حیات بر روی کره زمین برایمان به ارمغان آورد.

 

 

 

 

 

نویسنده: ویلیام لی رند

برگردان و اقتباس : دکتر کیارش ساعتچی

برگرفته از کتاب جوهره رِیکی تألیف والتر لوبک. فرانک آرجاوا پیتر. ویلیام لی رند