مقالات

ری-کی،یک نظریه سیستم های پویا

 

پاره ای از توضیحات نویسنده:

هم‌اکنون مشغول نگارش کتابی مرجع در باب Body Talk (کلام بدن: مجموعه شاخه‌های طب مکمل که مبتنی بر نظریه تئوری شعور در ذرات هستی ازجمله سلول‌های بدن است تحت عنوان "کلام بدن" موردبحث قرار می‌گیرند) هستم. در خلال نوشتن یکی از فصول درباره بنیادهای نظری، ذهنم درگیر ری-کی شد. این اثر کاربرد مستقیمی بر ری-کی دارد. با امید به اینکه این مقاله بتواند راه گشای بحث‌ها و مناظرات بعدی در بین کارورزان ری-کی باشد.

هنگامی‌که کارورزان از انرژی شفادهی استفاده می‌کنند، بر این امر آگاه می‌شوند که با یک سیستم انرژی پویا سروکار دارند.انرژیی که به نظر می‌رسد در مقابل شیوه‌های سنتی و متداول درمانی، عرض‌اندام می‌کند.
این مسئله می‌تواند چالش‌برانگیز باشد ‌که ما در تفکرات مان به شیوه‌ای کلاسیک مقید به مکتب «تأملات دکارتی» باشیم که جهان را به‌عنوان «ساعتی» با مجموعه‌ای از قطعات و خرده‌ریزه های سرهم‌بندی شده متصور است.

هرچند مکانیک کوانتوم نادرست بودن این دیدگاه را حدود 90 سال پیش ثابت کرد، اما هنوز تمایلی به رویکردهای ابتدایی در خصوص طب و معالجه بدن به شیوه‌های ثابت‌شده قدیمی وجود دارد. زیر این کشش طبیعی همچنان در ما وجود دارد که بخواهیم با منطقی ساده (Simple Logic) جهان را تبیین کنیم. هرچند که شواهد و قرائن چیزی غیرازاین را نشان می‌دهد.

مطابق با دیدگاه مکانیک کوانتوم، جهان به‌عنوان «هستی» یا «وجودی» است که دائماً دارای برهم‌کنشی پویا (در همه سطوح و لایه‌ها) است. البته وجودش به‌واسطه خودش نیست. (منشأ این «هستی» در خود این «جهان» و از خود «آن» نیست.) در این چشم‌انداز، وجود هر چیزی تنها به‌عنوان بخشی از یک سیستم پویا محسوب می‌شود که هر بخشی نیز بازتاب یا انعکاس این کل محسوب می‌شود. (هر ذره‌ای به‌عنوان بازتابی از کل جهان است.)

هر الکترونی دقیقاً باید بداند که الکترون‌های دیگر این جهان (در یک‌لحظه مشخص) در حال انجام چه فعل‌وانفعالاتی هستند،‌ تا بفهمد (در آن لحظه مشخص) چگونه باید عمل کند و چه واکنشی نشان دهد. این بدین معنی است که در این جهان، هراتم دائماً در حال «تأثیر و تأثر» است با «هر آنچه که هست». این کلیت و عمومیتی که در ذرات جهان است،‌ مطابق است با مفهوم یک «شعور کلی» که از هر چیزی (چه به‌صورت کلی و چه جزئی) آگاه و مطلع است.

به‌عنوان‌مثال، هر بخش از بدن ما دقیقاً ازآنچه بخش‌های دیگر انجام می‌دهند، مطلع است و متناسب با آن عکس‌العمل نشان می‌دهد. در کتاب «شبکه زندگی» (نوشته فریتجف کاپرا (Fritjof Copra) خلاصه‌ای از دیدگاه فیزیکدان معروف Geoffrey Chew که تئوری «خود راه‌اندازی» را در توضیح پدیده‌های مشاهده‌شده در جهان زیر اتمی به کار برد، آورده شده است:

فلسفه تئوری «خود راه‌اندازی» بیانگر این مفهوم است: که ما باید این ایده که ماده دارای ساختاری بنیادی و اساسی است را کاملاً از ذهنمان بیرون کنیم. هیچ‌گونه موجودیت‌های بنیادی وجود ندارد، نه ثباتی و نه قوانین و یا معاملات بنیادی و اساسی‌ای.

(1)
به نظر می‌رسد که جهان ماده، شبکه‌ای پویا از وقایع و رخدادهای دروناً مرتبط به هم است که هیچ‌یک از ویژگی‌ها و خصوصیات هر بخش از این شبکه، بنیادی و اساسی نیست. همگی آن‌ها از مشخصات و ویژگی‌های بخش‌های دیگر تبعیت می‌کنند و این هماهنگی کلی که در سرتاسر رابطه درونی آن‌ها وجود دارد تعیین‌کننده ساختار کلی شبکه است.

اگر این‌گونه باشد مفهوم هم‌زمانی (Synchromicity) تقویت می‌شود، مطابق با این مفهوم، به این نتیجه می‌رسیم که هر چیزی در بدن یک وضعیت پویائی دارای یک کنش و واکنش درونی و هم‌زمان و کاملاً وابسته به یکدیگر است؛ که این مفهوم، درواقع همان تئوری «سیستم‌های پویا» است.

بر اساس این تئوری، همه شاخه‌های طب جایگزین می‌توانند امیدوار باشند که روزی جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. ساختار تئوریک مشاهدات گوناگون نشان می‌دهد که بدن انسان، عملاً به‌عنوان یک سیستم انرژی محسوب می‌شود. تئوری سیستم‌ها، همچنین در پی تبیین چگونگی پیوند ذهن و بدن، مخصوصاً تأثیر شفادهی‌ای که ذهن بر بدن می‌گذارد، است.

تئوری سیستم‌ها چیست؟

به لحاظ تاریخی، تئوری سیستم‌ها، به‌منظور ایجاد وحدت درونی معرفت (در همه رشته‌ها و شاخه‌های آن) شکل گرفت و این منجر به ایجاد یکپارچگی و برهم‌کنشی درونی (به همان صورتی که در بین علوم اجتماعی و رفتارشناسی وجود دارد) در بین رشته‌هایی که هم زیرمجموعۀ علوم فیزیکی و هم زیست‌شناسی بودند، برقرار گردید. غیر از تئوری سیستم‌ها،‌ در مفاهیمی چون: تئوری خود تنظیم‌گری،‌ تئوری پیچیدگی، تئوری آشوب، تئوری یگانگی (وحدت همه شاخه‌های علمی و معرفتی) نیز شکل گرفته بود. به‌عنوان‌مثال «میلر» (Miller) در سال 1978 نوشت:

تئوری سیستم‌ها، مجموعه‌ای از تعاریف، فرضیه‌ها و قضایایی است که در عالم واقع به‌صورت سلسله مراتبی یکپارچه شده و سازماندهی شده از مواد و انرژی، نمود می‌یابد. حیات کلی تئوری سیستم‌ها، وابسته است به زیرمجموعه خاصی از همه سیستم‌ها که حیات، یکی از آن‌هاست.

حوزۀ مدنظر ما در تئوری سیستم‌ها، راجع به روابط میان سلول‌های یک ارگانیسم است. ارگانیسمی که در دستگاهیی پویا است و دارای برهم‌کنش‌ها و روابط درونی، با افزایشی غیرخطی (Nonliner Summation) به‌عنوان داده‌ای پویا، به سیستم اضافه می‌شود. مسلماً چنین دستگاهی، بدون ساختار مشخص دارای کنشی درونی، پویا و باز است. در مقابل یک سیستم «ساختارمند» که ثابت، ایستا و بسته است.

در فیزیک کلاسیک، در تعریف انرژی به چنین مفهومی اشاره می‌شود «توانایی انجام کار». فیزیکدانان عموماً به دو نوع کلی از انرژی اشاره می‌کنند.

انرژی جنبشی: انرژی‌ای که به‌صورت چرخشی و در حال شتاب در همه اشیاء مختلف وجود دارد.

 انرژی پتانسیل: انرژی‌ای که به‌صورت بالقوه در هر دستگاهی وجود دارد. این انرژی‌ها دارای واحدهای اندازه‌گیری ثابتی در طبیعت هستند که بنا به تعریف‌های خاص، برآورد شده‌اند مثل (ژول، ارگ و ...) اما مسئله موجود در بابت انرژی، در تئوری «سیستم‌های زنده»، چگونگی تعریفی است که از انرژی می‌دهد: «واحدهایی که به‌صورت پویا،دارای برهم‌کنشی درونی هستند».
احتمالاً این واقعیت که اندازه‌های کلاسیک انرژی در طبیعت، ثابت و محدود هستند می‌تواند توضیح‌دهنده این مسئله باشد که چرا مفهوم انرژی، در طب کلاسیک و روانشناسی و بیوفیزیولوژی، همچنان به‌گونه‌ای سنتی باقی مانده است. چون اندازه‌های انرژی در فیزیک کلاسیک به‌سادگی قابل تبیین در دستگاه‌های دینامیکی نیست و توضیح‌دهنده پیچیدگی آن‌ها نیست.

(2)
در رابطه با «الکترومغناطیسم» که اساس اندازه‌گیری‌های بیوفیزیکی است، در اثر بکر (Becker) و سلدن (Selden) آمده است:

الکترومغناطیس به دو شیوه، موردبررسی قرار می‌گیرد: یکی در حوزۀ میدان‌ها و دیگری در حوزۀ رادیواکتیو و تشعشعات. هر شیءی در اطراف خودش میدان مغناطیسی تولید می‌کند. ما می‌دانیم که در اطراف یک مغناطیس ثابت مثل (آهن‌ربا) میدان مغناطیسی وجود دارد؛ زیرا می‌تواند براده‌های آهن پخش‌شده در اطرافش را جذب کرده و این خاصیت را به آن‌ها نیز منتقل کند، واضح است که یک هستی و وجود نامرئی‌ای که نیرویش را بر این به‌عنوان‌مثال آهن‌ربا اعمال می‌کند، وجود دارد اما اینکه چیست؟ و از چه تشکیل‌شده؟ پرسیدنی نیست چون کسی نمی‌داند. در مورد تفاوت بین میدان ایستا و پویا در اثر بکر و سلدن آمده است:

هردوی میدان‌های مغناطیسی و الکتریکی، میدان‌هایی نامتغیر و ایستا هستند، وقتی عامل زمان با متغیر درشدت میدان وارد می‌شود، همان‌گونه که در آنتن‌های رادیویی انجام می‌شود، یک میدان الکترومغناطیس حاصل می‌گردد و همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، این میدان شامل یک میدان مغناطیسی و یک میدان الکتریکی است:

تغییر و نوسان در یک میدان مرتعش شده از یک فرستنده، امواج انرژی ساطع می‌کند، اگرچه برخی اوقات این امواج به‌طور هم‌زمان از خود رفتار موجی و یا ذره‌ای (به گونه جریانی از ذرات بی‌جرم و بی پتانسیل مانند فوتون‌ها) نشان می‌دهند. برخی اوقات این پدیده به‌منظور تأکید بر ارتباطش با فرستنده، یک میدان الکترومغناطیس خوانده می‌شود و برخی اوقات برای تأکید بر جنبه به بیرون گسیل شونده‌اش، ارتعاش الکترومغناطیس خوانده می‌شود. هرچند دو اصطلاح را به یک پدیده ارجاع می‌دهند و اینکه قابلیت جایگزینی با یکدیگر را نیز دارند، تنها تمایز معنادار، تمایز بین میدان‌های ایستا و ثابت با میدان‌های به لحاظ زمانی متغیر است.
بکر و سلدن نشان دادند که هر «موج انرژی» شامل یک میدان الکتریکی و یک میدان مغناطیسی است که بر یکدیگر قائم‌اند و هردو به‌صورت زوایای قائمه‌ای در سیر موج، در حال حرکت‌اند. در ضمن ما نباید فراموش کنیم که تئوری سیستم‌ها در پی‌ اندازه‌گیری عملکرد سیستم‌ها است. «انرژی» و «نیرو» مفاهیمی هستند که ما به‌منظور معنی کردن مشاهداتمان در مورد براده‌های آهن پخش‌شده در فضای کائنات از یک الکترومغناطیس ثابت و ابدی، بکار می‌بریم. این واقعیت می‌تواند توضیح دهد که چگونه وقتی یک الکترومغناطیسی در نزدیکی قفسه سینه قرار می‌گیرد، قلب منقبض می‌شود. بعلاوه نه‌تنها انرژی حامل اطلاعات است، بلکه دریک معنی عمیق‌تر می‌شود گفت که براین اطلاعات تأثیر نیز می‌گذارد؛ و این مفهوم رازآلود انرژی است.

پویایی سیستم‌های انرژی پویا:

گردآوری مفاهیم انرژی ناشی از علم فیزیک و مفهوم سیستم بیولوژیکی پویا، ضرورتاً بر روابط پویا و برهم‌کنشی و شعورمندی بین درون سیستم‌ها با سیستم‌های مختلف دیگر تأکید می‌کند. این امر هنگامی مهم است که رابطه مغز با تعبیر (اجزای) بدن، رابطه قلب با باقی (اجزای) بدن و تمام دیگر ترکیبات درون بدن را مطالعه می‌کنیم.

علم فیزیک یک تمایل سنتی نسبت به مطالعه سیستم‌های فیزیکی به‌عنوان ساختارهایی بسته (Closed) با روابط خطی ساده با دیگر ساختارها داشته است، این موضوعی بدیهی در طب سنتی است، که به سیستم‌های زنده به این ساختارها، به‌گونه‌ای واقعی نظر می‌کند: پویا، دارای کنش‌های متقابل درونی، پردازنده‌های اطلاعاتی پیچیده که حافظه و شعور سیستم خود را توسعه می‌دهند.

این رویکرد می‌پذیرد که این سیستم‌ها همواره در حال تغییر و نوسان هستند (موافق مکانیک کوانتوم) و همواره به گونه سیستم‌های «باز» با دیگر سیستم‌های اطراف خود در درجات مختلف برهم‌کنش دارند.
سیستم‌های درون بدن و سیستم «ذهن بدن(Body Mind) » نیز به‌گونه‌ای سازگار، برهم‌کنش با تمام سیستم‌های موجود در محیط می‌پردازند.

(3)

پاسخ نظریه سیستم انرژی پویا به مفاهیم مختص به فیزیک کلاسیک: طنین صدا (Resonance) و یا دیاپاژون (Tuning Fork) A  و B را به‌عنوان دو «دیاپازون» عین هم و در کنار یکدیگر در نظر بگیرید، اگر به (A) ضربه‌ای بخورد، ‌(B) در فاصله‌ای دورتر شروع به ارتعاش کرده و تولید صدا می‌کند، تبیین کلاسیک برای این پدیده این‌گونه است که  «(A) امواج» صوتی تولید می‌کند که این‌ها به (B) می‌رسند.(B)  به‌گونه‌ای طبیعی با فرکانسی به‌اندازه فرکانس تولیدشده در (‌A) به لرزه می‌افتد، این امر باعث می‌شود تا (B) به‌موازات (A) به حرکت افتد. دیاپازون B به A پاسخ می‌دهد. رویکرد سیستم‌های انرژی پویا مؤید این امر است که ما رابطه بین A و B را به‌گونه‌ای برهمکنشی، جفتی دینامیک و مرتبط باهم می‌بینیم. A به‌سادگی روی B عملی انجام نمی‌دهد بلکه با آن ارتباط برقرار می‌کند.

A  و B توسط هوا، نیروهای الکترومغناطیس و غیره با یکدیگر، مرتبطند. درنتیجه هنگامی‌که انرژی از A به B ارتباط برقرار می‌کند باعث لرزیدن B می‌شود B تولید صدا (انرژی) می‌کند که مجدداً به A بازمی‌گردد بنابراین مجدداً این B است که به‌سرعت پس از تأثیر A بر B باعث لرزش A می‌شود.

این تغییر حاکی از آن است که کارکرد A توسط لرزش B در پیچیدگی افزایش‌یابنده‌ای مدل‌سازی می‌شود.A که تازه خود دچار تغییر نوسان شده سپس خود باعث تغییر نوسان (ModuLate B) در یک چرخه که مدام پیچیده‌تر می‌گردد، می‌شود و یک الگوی دوری-چرخشی را نمایان می‌کند. این شیوه پیچیده یک «حافظه» خواهد شد. اگر با میکروفون‌های توی (Highly Directional)، هرکدام از دیاپازون­ها را به‌طور جداگانه کنترل کنیم به این نتیجه می‌رسیم که رفتار A به لحاظ کمی و کیفی هنگامی‌که A در حضور B ضربه می‌خورد با هنگامی‌که B وجود ندارد بسیار متفاوت و پیچیده‌تر است.

ایجاد حافظه از خلال برهمکنش تکرارشونده:

با برهم‌کنش دوری یا چرخشی (مذکور) گذری از زمان وجود دارد. این امر یک حافظه برهمکنشی پویا و دینامیک از روابط بین دو دیاپازون می‌سازد. در زمان قبل از ضربه خوردن A،A  درگیر یک پدیده طنین‌آوایی (Resonance)  خودبه‌خودی است. (اتم‌های A به گونه برهم‌کنشی و پیچیده درحرکت و لرزه مدام می‌باشند – یک سیستم انرژی پویا.) وقتی A در زمان 1 مورد ضربه قرار می‌گیرد با فرکانس (a1) به لرزه می‌افتد، این فرکانس (موجی-صوتی) در زمان 2 به B برخورد می‌کند. حال وضعیت B حاصل ترکیب برهمکنشی ناشی از (a1) و (b2) است. (a1 b2) لرزه B به A به‌اندازه a1 b2 بازگشت می‌کند تا یک حرکت دیگر را در زمان 3 ایجاد کند به‌این‌ترتیب (a1 b2 a3) تبدیل خواهد شد به (a1 b2 a3 b4) و همین‌طور تا آخر، هر Resonance (پدیده طنین صدا و تشدید صوت) جدید، اگرچه متفاوت است لیکن حاوی اطلاعات قبلی است. درنتیجه یک تاریخچه‌ای از برهمکنش سازنده «حافظه» یا «شعور» وجود دارد.

در یک سیستم ساده، مانده «دیاپازون‌ها» قانون سه‌تایی‌های (D) ظاهر می‌گردد: رقیق‌سازی (Dilution)،‌ اتلاف (Dissipation)  و تباهی (Decay) آن‌ها عاقبت پدیده تشدید صوتی را متوقف می‌کنند و حافظه از کار می‌افتد. لیکن در سیستم‌های پیچیده مانند سلول‌های بدن که مقدار ثابتی انرژی دینامیک به‌منظور حفظ و نگهداری سیستم وارد می‌شود، حافظه پیچیده طبیعتاً و به‌گونه‌ای پویا خود را تقویت کرده و رشد می‌دهد.

هرگاه دو سیستم (A B) یا بیشتر از دو سیستم (A B N) برهم‌کنش داشته باشند، اطلاعات و داده‌ها به‌گونه‌ای دینامیک و پویا با گذر زمان افزوده و انباشته می‌شوند.A   وB می‌توانند یک الکترون و پروتون، دو رشته DNA، مغز و یک بخش دیگر بدن، مادر و فرزند، بیمار و پزشک، خورشید و زمین باشند.

(4)
ازنقطه‌نظر یک سیستم انرژی پویا و دینامیک حال در هر سطحی از برهم‌کنش که باشند تاریخچه برهم‌کنش و بده بستان‌های انرژی و اطلاعات می‌بایست به طریق پیچیده در نظر گرفته شود. بسیاری از متفکران بزرگ در تاریخ، این ایده را پیش‌بینی کرده‌اند. دانشمند عصب‌شناس وارن مک کلوچ (Warren Macullouch) می‌نویسد:

الگوی فعالیت ارتعاشی پس از اتفاق اولیه، شکل آن اتفاق را حفظ می‌کند، اما ردپایی از اینکه، چه موقع اتفاق اولیه انجام‌شده، به دست نمی‌دهد؛ بنابراین نشان می‌دهد که زمانی بوده که فلان کار رخ‌داده، این «فلان کار» ایده‌ای است که به بیرون از زمان تاب برمی‌دارد. این امر در یک حافظه کوتاه‌مدت و زودگذر که شکل و قالب آن تا هنگامی‌که ارتعاش حفظ می‌شود باقی می‌ماند، امری فناناپذیر است. مک کلوچ در آن زمان تشخیص نداد اما نظریه سیستم‌ها به ما نشان داد که «ارتعاش» یک قاعده است، نه یک استثناء.

تمایل جدید در فیزیولوژی عصب به تبیین شبکه‌های عصبی به‌عنوان حلقه‌هایی با «بازخورد» تکرارشونده است. همین منطق به‌منظور تبیین و توضیح حلقه‌هایی با «بازخورد» تکرارشونده، در شبکه‌های عصبی می‌تواند برای سیستم‌های دینامیک و پویا در هر سطحی به کار رود. هرچه میزان ارتعاش سیستم‌ها سریع‌تر باشد،‌ تاریخچه حافظه سریع‌تر ظاهر و ایجاد می‌گردد. «دیاپازون­ها» لرزه‌های آرام و بی‌قاعده دارند،‌ به‌مانند اکوسیستم‌های طبیعی.

اتم‌ها بیلیون‌ها بار در ثانیه لرزه دارند، بنابراین هنگامی‌که هیدروژن و اکسیژن در یک مولکول با یکدیگر ترکیب می‌شوند، زمان لازم برای اینکه یک تاریخچه مولکولی یکپارچه ایجاد شود در حد نانوثانیه می‌شود.
این امر همچنین بدین معناست که یک حافظه ایستا و پایا، به‌گونه‌ای متناسب و سریع‌تر توسعه می‌یابد، نسبت به دستگاه‌هایی که به لحاظ لرزشی سریع‌تر هستند.

همان‌طور که هر سیستمی، زیرسیستم پویایی خودش را برای مولکول‌های لرزشی دارد نتیجه این است که هرگونه برهمکنش در تشدید صوت که بین دو سیستم انجام می‌شود، می‌بایست درون هر سیستم نیز انجام گردد.
پدیده تشدید صوت تنها بین دو دیاپازون A و B انجام نمی‌شود بلکه درون دیاپازون‌های A  و B هم رخ می‌دهد. دیاپازون‌های A و B می‌توانند به گونه دیاپازون­های فردی لرزش کنند. مگر اینکه اتم‌ها و مولکول‌هایشان بتوانند درون هرکدام از دیاپازون­ها به‌صورت برهم‌کنشی، در درون هرکدامشان رخ دهند؛ بنابراین منطق آنچه بین A و B اتفاق می‌افتد، همچنین برای آنچه درون A و B اتفاق می‌افتد نیز پاسخگوست.

فرضیه چنین ادعا می‌کند که یک حافظه دینامیک زنده که از ارتباط بین A و B ناشی می‌شود، مستلزم این امر نیز است که برهم‌کنش بازخوردی پویای تکرارشونده، به‌طور هم‌زمان حافظه دینامیکی درون دیاپازون A و B را خلق می‌کند. این حافظه پس از جدایی دیاپازون‌ها نیز باقی می‌ماند. برحسب منطقی مشابه مقداری حافظه تاریخچه برهمکنش هیدروژن – اکسیژن درون اتمهاهای هیدروژن – اکسیژن حتی بعد از جدایی آن‌ها از هم نیز باقی می‌ماند.

حافظه «ساختارمند» آب، شامل حافظه دینامیک ناشی از برهمکنش مولکول‌ها، در هومیوپاتی مورداستفاده قرار می‌گیرد. آب که بنا بر طبیعت خود یک سیستم انرژی پویا و دینامیک است به‌گونه‌ای پویاتر با محیط اطراف خود برهمکنش دارد و حافظه بیشتری از آن‌ها ذخیره می‌کند.

(5)
به خاطر داشته باشید که حافظه به خاطر برهمکنش دینامیک همه اشیاء و مخصوصاً این واقعیت که تمام سیستم‌ها تولیدکننده و ساطع کننده انرژی هستند، می‌تواند از شیء به فیلم ارسال شود. آن‌ها انرژی را از طریق امواج/فوتون به شیء گیرنده (در این مثال فیلم) ساطع می‌کنند. عکس بدین ترتیب حاوی جوهره شیء اصلی است. این امر می‌تواند در درمان­های از راه دور (ری-کی و درمان‌های مشابه) مورداستفاده واقع شود.
پویاسازی حافظه:

مشاهده می‌کنیم که نتایج بهتر در هومیوپاتی زمانی ایجاد می‌شوند که محلول‌های هومیوپاتیک به‌خوبی پویاسازی بشوند. تکان دادن محلول موجب افزایش انرژی جنبشی دینامیکی و موجب برهم‌کنش‌های بیشتر و درنتیجه حافظه فعال می‌شود.

استفاده از سمبل‌های تصویری در ری-کی به‌منظور پویاسازی حافظه ذخیره‌شده از همین دسته است. بسیاری تکنیک­ها در "کلام بدن" مانند علم حرکت‌شناسی و یوگا از تکنیک‌هایی مانند ضربه زدن بر قسمت‌های مختلف بدن به‌منظور فعال‌سازی حافظه بخش‌های ذیربط استفاده می‌کنند. قرار دادن خون و آب دهان روی مراکز با انرژی بالا (روی سطح بدن) تأثیر مشابه دارد. هرچه انرژی بیشتر باشد حافظه موجود در بزاق دهان بیشتر تقویت شده و سیستم دفاعی بدن بهتر می‌تواند از آن سود جوید.


مترجم: نجمه زارع