آرشیو::داستان ها

دو اسب

(نویسنده نا شناس)

مزرعه ای در بالاى جادهء خانه من است که دو اسب در آن هستند،
از دور دو اسب مثل هم به نظر مى رسند،اما اگر ماشین را متوقف كنید یا به آنها نزدیك شوید متوجه چیز شگفت انگیزى مى شوید.

با نگاه كردن به چشمهاى یكى از آنها مى فهمید كه نا بیناست، صاحبش نه تنها او را كنار نگذاشته بلكه یك خانه ى خوب برایش ساخته است.

مسئله ى شگفت انگیز این است كه اگر آنجا بایستید و گوش دهید، صداى یك زنگ را میشنوید.
با نگاه كردن به اطراف مى بینید كه صدا از اسب كوچكتر است .
یك زنگ كوچك به افسار اسب وصل شده است ،دوست نابینایش اینگونه مى داند كه اسب دیگر كجاست و او را دنبال میكند.

چنانچه شما به این دو دوست نگاه كنید مى بىنید كه اسب زنگدار مرتب اسب نابینا را چك مى كند و اینكه اسب نابینا به صداى زنگ گوش مى دهد و آرام به سمت اسب دیگر میرود،با این اطمینان كه او را به بیراهه
نمى برد.

وقتى اسب زنگدار هر روز عصر به سمت پناهگاه خود در طویله باز مى گردد،كهگاهی به عقب نگاهى مى اندازد تا مطمئن شود دوست نابینایش خیلى دور نیست كه صداى زنگ را نشنود.

مانند صاحب این اسبها خداوند هم ما را به حال خود رها نمى كند، نه بخاطر اینكه ما كامل نیستیم و یا مشكلات داریم ،به این خاطر مراقب ماست که وقتی نیاز داریم اشخاصی را برای کمک در زندگى ما قرار دهد.
بعضى اوقات ما آن اسب نابینا هستیم كه با یك زنگ كوچك توسط كسى كه خدا سر راهمان قرار داده راهنما ئى مى شویم.
ومواقع دیگر اسب راهنما هستیم كه به دیگران كمك مى كنیم تاراهشان را پیدا كنند.

دوستان خوب اینگونه اند،ممكن است همیشه آنها را نبینید ، اما میدانید كه همیشه هستند.
لطفأ به صداى زنگ من گوش كن، من هم صداى تو را گوش مى كنم و به خاطر داشته باش....
مهربانتر از حد لازم باش،چون هر كسى كه مى بینى در زندگی به نحوی در حال مبارزه است.
ساده زندگى كن،
سخاوتمندانه عشق بورز،
با تمام وجود حمایت كن،
با مهربانى سخن بگو!
با ایمان قدم بردار نه با نگاه!!!
هر شغلى تصویر كسى است كه آن را انجام میدهد، شغل خود رو به بهترین شكل بكش!
همانى باش كه هستی و هر آنچه را که احساس مى كنى بگو، زیرا کسانی كه مهم هستند ناراحت نمى شوند و آنان كه ناراحت مى شوند مهم نیستند .
مرا دوست بدارحتی اگر لیاقتش را ندارم، چون دقیقأ آن موقع به آن نیاز دارم.(ضرب المثل سویدی)
مترجم گلی دراگاهی